اشعار و نوشته های من
اشعار و نوشته های من
این اشعار کوچک،تقدیم به بزرگ کسی که رفت تا من همیشه زنده بمانم...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 7 خرداد 1393برچسب:, توسط بلدرچین |

 

دخترک مقابل دریاچه،روی سنگی نشسته بود و چشم به به سکوت آب دوخته بود، حرفی نمیزد،هیچ چیزی نمی توانست حواس او را برهم بزند...

ره گذران و مسافران آب یک به یک از مقابل او می گذشتند و می رفتند.

او به یادش به آرامی اشک می ریخت و زیر لب اهسته می گفت...

« او به زودی برمی گردد... »

 

 

نویسنده : بلدرچین

(امیر نمازی)



نظرات شما عزیزان:

ایناز
ساعت18:10---8 تير 1393
تمام شب به اسمان خیره ماندم
ولی نه
دیگر او رفته بود
تنها تمام یادش
را در اغوش فشردم
به خوابی ابدی رفتم
ایناز


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: